دوستی تا بحال چند بار بهم گفته : « چرا نوشته هات اینقدر غمناکه»
راستش نمی دونم دقیقا چی باید بهش بگم ولی وقتی با خودم خصوصا در تنهایی هام کلنجار می رم از این پرسش کمی تعجب می کنم - البته به اون دوستم نگفتم که این نوشته آخری به چه مناسبت گفته شده - فکر می کنم اگه غمناک نبود باید تعجب بر انگیز باشه . من خیلی طرفدار شادیم خیلی هم به دیگران سفارش می کنم که سعی کنید توی زندگی شاد باشید اصلا راستش رو اگه بخوایید من طرفدار نظریه ی اپیکوری خیامم و خیلی دلم می خواد که توی زندگییم هم اونجوری باشم ولی تا حالا نتونستم گاهی اوقات فکر می کنم اصلا مگه همچین جیزی توی این دوره و زمونه ممکنه ؟ بعضی ها می گن تو خیلی منفی بافی و باید به قول روانشناسها مثبت نگر باشی به دور و برت نگاه کن چقد دنیا زیباست درختان ، هوا ،آسمان ،زمین ،کوهها ولی حقیقت اینه که تا همه اینها توی مغز من غبار آلود و تیره هستند هیچ فرقی نمی کنه که در بیرون چه رنگی داشته باشند . احساس خستگی تمام چین و چروک مغزم رو گرفته آثار و علائم افسردگی در وجودم اظهر من الشمس شده فکر می کنم تا چند وقت دیگه دست به خود کشی بزنم آهای کمک من دارم خودم رو از طبقه نمی دوم چندم پرت می کنم یا شاید دارم دستمو می کنم توی پریز برق - انگشتام هم اونقدر بزرگه که نمی ره توی پریز - یا شاید دارم یه بسته قرص خواب آور را با هم می خورم تا بخوابم و دیگه بیدار نشم - ولی با این اوضاع و احوال دارو هم که داروخانه قرص نمی ده - نمی دونم شاید هم برم خودم رو توی یه رودخونه غرق کنم - ولی آخه توی این کم آبی و خشکسالی رودخونه ای که بتونه منو توی خودش غرق کنه از کجا پیدا کنم - . اونقدر هم خلاق نیستم که یه راه جدید کشف کنم تا بلکه با مرگم یه چیزی به دیگران یاد بدم با زندگیم که هیچ . . . نکردم فکر می کنم که الان دیگه دوستم فهمیده که چرا نوشته هام غمگینه تازه راستش رو بخوایید هنوز دلایل عمگینی نوشته هام رو ننوشته و این چرندیاتی که نوشتم هنوز پیش مقدمه هم نیست . به نظر شما اصلا توی این دنیا باید شاد بود یا غمگین ؟ اصلا می شه شاد بود ؟ - ترا خدا راهکارهای مسخره روانشناسا رو برام توضیح ندید که خودشون هم به اونها اعتقاد ندارند فقط توی دانشگاه یاد گرفتن که این حرفها رو بزنن وگرنه به نظر من خودشون از همه افسرده ترند فقط روی بیشتری دارند و مجبورند که ظاهر شون و حفظ کنند بگذریم - یا باید کمی خل باشی یا اینکه به یه چیزایی فکر نکنی مگه می شه این همه رنگهای سیاه و دید و حرف از سفیدی زد ؟ مگه می شه وقتی دارن توی گوشت می زنن و از درد می نالی حرف از لطافت دست یار زد ؟ ولی با همه اینها باور کنید زندگی زیباست . دنیا زیباست . خصوصا وقتی که هوا پاک و تمیزه به آسمان و کوهها که نگاه می کنم خیلی زیباست ولی کاش این آدمها اینقدر بد نبودن و همه چیزو سیاه نمی کردن .
شاید هم حافظ یه زمانی دچار همین حال بوده که گفته :
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد